زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

فاطمه هستم یک .....

می رم سراغ کوله پشتی ام . یادم نیست سال چندم دبیرستان بودم که خریدمش ولی می دونم که هرگز فکر نمی کردم قرار باشه وسایلم را که برای زایمان آماده میکنم توش بذارم. کیسه آبگرمم رو در می یارم .نگاش می کنم میگم این خوشگله با خودم می برمش. ( آخه یه کیف سبز خوشگل داره ) کتابهایی رو که گذاشته بودم با مامانم موقع درد بخونیم در میارم . دیگه باید بذارمش سر جاشون. شیرینی کنجدی هایی که داداشم از مشهد اورده بود رو نگاه میکنم . می خواستم بخورم موقع درد جون داشته باشم . می ذارمشون بریزیم تو کاچی . حوله زرده رو که گذاشته بودم برای موقع نماز استفاده کنم می ذارم توی کمد . دعاها و قرآنهایی که برای زایمان راحت نوشته بودم هنوز روی مبله . براشون فکری نکردم ....
1 اسفند 1391

سپاس گزاري

سلام به همه دوستان و عزيزاني كه در اين مدت ما رو حسابي با پيام هاي تسليت خودشون شرمنده كردن . دوست داشتم به تك تك اظهار لطف هاتون جواب بدم و دونه دونه از شما تشكر كنم ولي اين قصور رو از من بپذيريد .من و همسرم واقعا شرمنده محبت شما عزيزانيم و از طرف ديگه بابت داشتن چنين دوستان خوبي به خود مي باليم. انشالا هميشه صحيح و سلامت و شاد زير سايه امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف در كنار عزيزانتان روزگار بگذرانيد.
1 اسفند 1391